مادر، خاک انداز به دست به طرف حیاط رفت. درگیر غصه ها و بدبختیهایش بود و به اطرافش توجه نمیکرد. خیلی دوست داشتم با او حرف بزنم تا دلم آرام گیرد. دیشب تا دیر وقت نخوابیده بودم، از تاریکی میترسیدم و صداهای عجیب میشنیدم. نمیدانم صداها از ذهنم بود، خیالات بودند یا واقعیاتی که من نمیدیدمشان.
پشت سر مادرم دویدم و به طرف حیاط رفتم، مثل جوجه اردک زشتی بودم که هر جا مادرش میرفت، او هم میدوید و میرفت. مهدی را روی زمین، کنار ماشین دیدم که از شدت سرما مچاله شده بود، سرش پانسمان داشت. احساس کردم از شدت سرما ترک برداشته است. روی موزاییکهای حیاط خوابش برده بود. دلم برای شب پردردی که سپری کرده بود، سوخت. وقتی که تنها باشی برایت فرقی نمیکند، زیر پایت زمین باشد یا تخت خواب، وقتی سینهات پر از درد باشد، چنگالهای سرد موزاییک حیاط هم تغییری در حال دلت ایجاد نمیکند.
- مامان... مامان اونجا رو ببین، مهدی روی زمین خوابیده.
مادر به طرفش دوید، جویبار اشک از آن دو گوهر زیبایش سرازیر شد. با اشک و بوسه مهدی را به آغوش کشید و پشت سرهم میگفت:
- مامانت فدات بشه، پسر مظلوم و بیچارهم.
عاشقانههای مادر به مهدی از راه نرسیده بودند که پدر پشت سرمان ظاهر شد. خشکم زد.....
شماره حساب انتشارات قلم اعظم 0301199995002 - شماره روی کارت6037997187740262 -به نام محمد باقر حسنوند( لطفا از قبل از واریز با ناشر تماس حاصل فرمایید.)
پست الکترونیکی جهت سفارش کتاب ها : [email protected]
برچسب : نویسنده : 4m-niayesh7 بازدید : 221